خانه  :: اساتید  :: اخبار

آیت بهشتی
ویژه شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی(ره)



تولد

در سال 1309 ش . در شهر مقدس و مذهبى قم در خانه پاك و بى آلايش ‍ دانشمند و مجتهدى بزرگ از فضلاى حوزه علميه ، فرزندى چشم به جهان گشود كه بعدها منشاء تحولات عظيمى در تاريخ ايران شد.
اين نوزاد را به مناسب نام جد شهيدش «سيد مصطفى »،«مصطفى» نام نهادند.
او در دامن پدرى بزرگوارى و مادرى پاك سرشت و در محيطى پر از معنويت و صفا و صميميت رشد كرد و دوران كودكى را با پايان رساند.(1)

تحصيلات

هفت سال از سن اين مولود مبارك گذشت ، و در اين مدت شخصيت كودكى او رقم زده شد.
در سال 1316 ش . قدم به مدرسه گذاشت و براى تكميل شخصيت خدادادى و فطرى خود و نوشيدن جرعه هاى علم و دانش راهى مدرسه گرديد، دوران ابتدايى را در مدرسه هاى باقريه  و سنايى قم در سال 1323 - 1324 به پايان رساند.
علاقه فراوان وى به اسلام و روحانيت و راهنمايى هاى پدر بزرگوار و دوستان دل سوزش موجب گرديد كه بعد از اتمام دوران ابتدايى در سال 1324 به صف طلاب حوزه پيوسته و در رديف سربازان امام زمان عليه السلام قرار گيرد. او در راه فراگيرى علوم اهل بيت عليه السلام تلاشى بى وقفه و فوق العاده داشت و خود را به طور كامل جهت كسب دانش و علم وقف كرده بود، از اين رو در اندك زمانى به رشد فرهنگى و علم بالايى دست يافت ، و در كمتر از شش سال دروس سطح حوزه را به پايان رسانيد.
ايشان در اين دوره از اساتيدى مثل آيات بزرگوار شيخ مرتضى حائرى ، شهيد صدوقى ، سلطانى و شيخ عبدالجواد اصفهانى بهره جست .
آيت الله ابطحى كاشانى از ياران شهيد، مى گويد: خصوصيتى كه در شهيد حاج آقا مصطفى سراغ داشتم ، اين بود كه از همان اول حالت تعبد نسبت به مطالب علمى نداشت ؛ يعنى مثلا اگر شيخ انصارى يا هر بزرگوارى مطلبى را گفته است سربسته نمى پذيرفت ، بلكه مانند امام در مقام تجزيه و تحليل بر مى آيد و مى تواند گفت از همان اوايل روح اجتهاد داشت و همين هم باعث ترقى او شد.

اساتيد

ايشان بعد از شش سال تحصيل در 22 سالگى حدود سال 1330 ش به دوره تخصصى (خارج حوزه ) خارج اصول و فقه وارد شده و در فقه و اصول از اساتيدى بهره برد كه عبارتند از آيات عظام :
1. آيت الله العظمى حجت
2. آيت الله العظمى بروجردى
3. آيت الله العظمى محقق داماد
4. آيت الله العظمى امام خمينى (پدر گراميشان )
5. آيت الله العظمى شاهرودى
6. آيت الله العظمى خويى
7. آيت الله العظمى محمد باقر زنجانى
8. آيت الله العظمى سيد محسن حكيم
شهيد حاج آقا مصطفى علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول ، در علوم معقول و منقول نيز داراى تبحر بوده است و دانش حكمت و فلسفه را از اساتيد فن و حضرات آيات :
1. آيت الله فكور يزدى
2. آيت الله والد محقق
3. آيت الله علامه طباطبايى
4. آيت الله سيدابوالحسن رفيعى قزوينى
فراگرفته و به سن 30 سالگى نرسيده بود كه جامع معقول و منقول شد.

تاءليفات

شهيد مصطفى خمينى علاوه بر تدريس علوم اسلامى داراى آثار و تاءليفات زيادى نيز مى باشد كه آثار قلمى او نشانگر عظمت علمى و فكرى آن مرحوم است و هر شخصيت علمى سياسى را از نوشته هايش مى توان شناخت و براى همين منظور اگر كسى بخواند مرحوم مصطفى را از نزديك شناخته و ابعاد علمى ايشان را درك كند مى تواند با مراجعه به آثار ايشان به اين مقصود نايل آيد. در اين خصوص مرحوم حاج سيد احمد خمينى برادر بزرگوار آن شهيد مى گويد:
"اجازه بفرماييد در اين مورد مقدمه اى عرض كنم و آن اين است كه معمولا افراد در بازدهى علمى و اجتهادى و يا تخصصى خودشان نيازمند به طى مراحل هستند كه بعد از آن مراحل مى توانند تز و يا اجتهاد خود را در معرض بهره بردارى ديگران قرار دهند، كه متاءسفانه ايشان پس از از اتمام مراحل لازم و در آغاز تقرير و بيان نظريات علمى و اجتهادى خود به شهادت مى رسد و در عين حال كتابهايى از ايشان باقى مانده است ..."

تاءليفات زنده ياد حاج آقا مصطفى (ره )

1. القواعد الحكميه (حاشيه بر اسفار)
2. كتاب البيع (دوره كامل مباحث استدلالى بيع در سه جلد)
3. مكاسبه محرمه (در دو جلد)
4. مبحث اجاره
5. مستند تحريرالوسيله
6. تعليقه اى بر عروة الوثقى
7. تفسيرالقرآن الكريم (در چهار جلد كه ناتمام مى باشد)
8. تحريرات فى الاصول (از اول اصول تا استصحاب تعليقى )
9. شرح زندگانى ائمه معصومين عليه السلام (تا زندگانى امام حسين عليه السلام )
10. كتاب الاصول
11. القواعد الرجاليه
12. كتابى در مبحث نكاح
13. حاشيه بر شرح هدايه ، ملاصدرا
14. حاشيه بر مبداء و معاد ملاصدرا
15. حواشى بر وسيله النجاة آقا سيد ابوالحسن اصفهانى
16. تطبيق هيئت جديد بر هيئت نجوم اسلامى
17. حاشيه بر خاتمه مستدرك
لازم به ذكر است كه در مجله حوزه شماره 82 - 81، تعداد 40 عنوان از آثار ايشان را آورده ، است .

سير و سلوك

حاج آقا مصطفى در كنار علم و دانش و فقاهت ، مبارزه و جهاد را نيز در همان مكتب آموخت و پا به پاى امام امت (ره ) در صحنه هاى سياسى و مبارزاتى قدم نهاد، چرا كه جهاد و شهادت را از سرور خود امام حسين عليه السلام آموخته بود.
بيشتر از هر جهادى او مبارزه با شيطان درونى را لازم مى ديد و كسب تقوا و پرهيز از تبعيت هواى نفس را بزرگترين جهاد و بنا به فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله جهاداكبر مى دانست و در اين راه به حد اعلاى مبارزه رسيد و خود را به گروه سالكان الى الله و اولياى پاك الهى رساند.
حجة السلام و المسلمين رحيميان يكى از يارانش مى گويد:
"يكى از خصوصيات حاج آقا مصطفى اين بود كه ايشان مقيد به پياده روى از نجف به كربلا در تمام زيارتهاى مخصوصه امام حسين عليه السلام بود در سال معمولا چند مناسبت بود (15 شعبان ، عرفه ، اربعين ، اول و نيمه رجب ) كه مردم از نجف به كربلا پياده مى رفتند و ايشان هر سال در چند مناسبت پياده به كربلا مى رفتند. گاهى مى شد كه كف پاى ايشان تاولهايى مى زد كه خونابه از آن راه مى افتاد و كاملا مجروح مى شد ولى باز هم به راه رفتن ادامه مى داد."
آقا مصطفى موقعى كه به زيارت مى رفت در بين راه مثل ساير زوار - بدون اينكه خود را آقازاده و صاحب علم و شهرت بداند - به صورت طبيعى اعمال و كارهايش را انجام مى داد. و علاوه بر زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام و سيد الشهداء عليه السلام به زيارت دوره مسجد سهله و مسجد كوفه مى رفت و هر هفته طبق عادت طلاب نجف شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله ، محلى كه بسيارى از افراد در آنجا به خدمت امام زمان عليه السلام رسيده اند رفته و در آن محل بيتوته مى كرد.
آرى او كه رسيدن به قرب الهى را در توسل به اهل بيت عليه السلام ديده بود نگاهى به جراحت پا و يا خستگى راه و يا اينكه خود كارهايش را انجام مى دهد، و يا اينكه ديگران به او اعتناء داشته باشند يا نه ، نمى كرد و براى زيارت امام حسين عليه السلام و حضرت امير عليه السلام همه مشكلات را به جان خريده و گاهى قريب صد كيلومتر فاصله نجف و كربلا را پياده مى پيمود.
شهيد در سير و سلوك به مقامى رسيده بود كه در دستورالعملى اخلاقى مى گويد:
" بدان اى برادرم ، دوست عزيز و بزرگوارم ، پس از فهم آنچه در اين سطور آمد و بعد از آن كه به علوم عادى آگاه گرديدى و رسوم ظاهرى را بر پا داشتى ، بايد تلاش بى امان را براى رسيدن به برترين مقصد، والاترين هدف ، شيرين ترين مسلك و دلپذيرترين شيوه پيشه كنى و آن ، «جان جهان شدن» است .
رسيدن به اين مقام والا و بلند، جز با دور كردن پستيها، تيرگيها و حجابهاى مادى و مدت و جلب صفات كمال و برتر، از راه عمل به دستور شرع انور و حركت بر مقتضاى ايمان و كوشش در اجراى فرامين الهى و احكام عملى ، بدنى و قبلى نشايد.
... شگفتا! آيا وجدانت اجازه مى دهد، با توان و قدرتى كه او ارزانى داشته ، برخوان گسترده اش او را، نافرمانى و سركشى كنى ؟ آيا مى پسندى توان ، اراده و حكمت او را در آنچه ناروا شمرده به كارگيرى و بى حرمتى روا دارى ؟ پناه مى بريم به خداى داناى شنوا از شيطان رانده شده از درگاه خدا.
... جهاد اكبر را پيشه كن ، تا الگويى حق نما گردى و مشمول پاداش شهيدان ، كه در سخنان معصومين آمده است :
...بارالها! طعم عفو، شيرينى آمرزش و رحمت خود را بر ما بچشان ، تا از سياهيهاى ذلت بيرون بياييم و لباس كفر و نفاق را از تن بدريم . به تو شكوه مى بريم كه تو ملجا هر شكايتى ."

ويژگيهاى عاطفى

بعد ديگر زندگانى اين شهيد عزيز روح بلند و عاطفى اوست كه مهربانى و عطوفت با سرستش عجين شده بود، هميشه با ديگران برخوردى صميمى و مهربان داشت ، از بيماران عيادت مى كرد و در اين مورد توجهى به وضعيت مالى عيادت شدگان نمى كرد بلكه افراد بى بضاعت و كم در آمد را در خانه محقر و پر مهر و محبت آنها عيادت مى كرد و با كمال تواضع و فروتنى در كنارشان نشسته و وارد صحبت مى گرديد و گاهى براى شاد كردن آنان و همچنين عمل نمودن به دستورات و سفارشات ائمه معصومين عليه السلام هداياتى با خود به خدا دردمندان مى برد.
درباره رفتار حاج آقا مصطفى خواهر گراميشان مى گويد:
" ايشان نبست به اشخاص زير دست بسيار مهربان بودند ولى هرگز نسبت به اشخاص متكبر فروتنى نداشتند با اين كه درشت اندام بودند در موقع نشستن هيچ وقت تكيه نمى داند و گاهى مى گفتند ايشان ساعتها در بيرونى بدون اين كه به جايى تكيه داده باشند نشسته اند، مى گفتيم : داداش خسته نمى شويد؟ مى گفتند: اين طور بهتر است ، انسان بايد خودش را بسازد، و همچنين هيچ وقت روى تشك نمى خوابيدند و فقط يك بالش زير سرشان مى گذاشتند..."

در صحنه سياست

شهيد مصطفى در مكتبى بزرگ شده بود كه سياست با آن عجين شده و عين ديانت بود، لذا از همان روزهاى اول كه پدر بزرگوارش حضرت امام (ره ) در اين مسير قدم نهاد با كمال جديت و تلاش حركت كرد به گونه اى كه حاج آقا احمد خمينى از بستگان ايشان مى گويد:
" اگر درباره امام مى گويند، حركتهاى ايشان پيامبر گونه است ، بايد درباره مرحوم حاج آقا مصطفى نيز گفته شود كه حركت ايشان على وار بود نسبت به پيامبر گونه بودن امام "
ايشان بعد از دستگيرى امام در شب 15 خرداد 42 نقش به سزايى در به حركت در آوردن نيروهاى مردمى داشت و همان زمان با تمام نيرو فرياد زد كه : مردم خمينى را گرفتند، مردم خمينى را بردند و اين صدا به صورت برق در سر تا سر قم پيچيد و هنوز صبح 15 خرداد طلوع نكرده بود كه ميان مردم رفته و با انبوهى از جمعيت به طرف صحن معصومه عليه السلام به راه افتادند و از دستگيرى امام اعلام انزجار و تنفر نمودند.
فعاليتهاى ايشان به حدى بود كه ساواك درباره وى آورده است :
در شهرستان قم پسر آيت الله خمينى ، كه معمم مى باشد، به جاى وى نشسته و دستورهاى او را به مورد اجرا مى گذارد و اعلاميه هايى تهيه و براى روحانيون مى فرستد....
موقعى كه امام در قيطريه تحت نظر بود مصطفى تنها رابط امام با ديگر روحانيون و مبارزان به شمار مى آمد و فرمانهاى امام را به ديگران مى رساند، در همين رابطه ساواك مى نويسد:
طبق اطلاع واصله اخيرا پسر آيت الله خمينى با افراد متنفذ و مخالف دولت در تمامى مى باشد، چون مشاراليه مى تواند با پدرش ملاقات نمايد از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است .
در پى دستگيرى امام در 13 آبان 43 ش ايشان با جمع آورى اشخاص و ملاقات با مراجع قم موضوع را با مردم در ميان مى گذارد و به منزل آيت الله مرعشى نجفى مى رود ولى از آنجا كه دژخيمان شاهنشاهى از وجود او وحشت داشتند به منزل آيت الله ريخته و مصطفى را دستگير مى كنند و به تهران مى فرستند، ايشان 57 روز در زندان بودند كه با فشارهاى مردم و ديگر نيروها در هشتم دى ماه 43 آزاد مى شود به اين شرط كه به تركيه پيش ‍ امام برود.
شهيد مصطفى چنان استوار در مقابل ساواك و نيروهاى حكومتى در اين مدت ايستاد كه آنها را به تنگ آورده بود. او مدت 9 روز تحت بازجويى بود و در پاسخ به اين سؤال ساواك كه ، انگيزه امام از سخنرانى برضد كاپيتولاسيون چه بوده است ؟ نوشت : " اين يك مساءله اى است كه تحميل بر ملت شده است و تقريبا حكم حيثيت فروشى ، آزادى فروشى و شخصيت فروشى است ."
و در پاسخ اينكه ، منظور امام از دخالت در كار دولت چيست ؟ مى نويسد: " .. دخالت از باب امر به معروف و نهى از منكر است كه از اصول اصليه و منكر آن كافر و تارك آن مرتكب كبيره مى باشد و چنانچه سه مرتبه گناه را مرتكب شود، در صورتى كه حد شرعى از تعزير است در فواصل اجرا مى شود، مستلزم قتل مى باشد."
تيزهوشى شهيد مصطفى در امور سياسى سبب مى شد كه هر گونه حركت از طرف دشمن ، با شكست مواجه گردد، ساواك تلاش داشت با بازداشت امام و فرزندش مصطفى منزل امام بسته باشد و كسانى كه مقلد او هستند با مشاهده اين عمل به كسان ديگرى مراجعه كنند. ولى آقامصطفى براى خنثى كردن اين مساءله از زندان نامه اى به آن مضمون به آقاى اشراقى مى نويسند:
" حجة الاسلام آقا حاج شيخ شهاب الدين اشراقى دامت بركاته از قبل حقير وكيل هستند. در اخذ وجوه شرعيه اى كه بناست به دست من برسد كه از قبل آقاى والد مدظله وكيل هستم و وكيل در توكيل مى باشم و آن را به مصارف شرعيه و محال مقرره برسانند و يا آن كه حفظ كنند تا تكليف براى بعد از آن مقرر شود و نيز مى توانند رسيد داده و امضا فرمايند"

موقع آزادى ، در هشتم دى ماه 43 به حاج آقامصطفى گفته بودند كه بايد طورى وارد شهر قم شود كه سر و صدا ايجاد نشود ولى ايشان بلافاصله بعد از آزادى وارد قم مى شوند و مردم با ديدن ايشان شعار مى دهند و تا خانه او را همراهى مى كنند و چون اصولا او كسى نبود كه با تهديد و ارعاب از ميدان به در رود از اين رو حكومت بيش از پنج روز تحمل نياورده و در روز يكشنبه سيزدهم دى ماه 43 ماءموران ساواك به خانه امام يورش برده و شهيد مصطفى را دستگير و روز چهاردهم دى ماه به تركيه تبعيد مى كنند.

مصطفى و امام در تبعيدگاه

حاج آقا مصطفى به مدت يك سال در شهر برساى  تركيه به حالت تبعيد مى ماند اما باز آرام ننشسته و سعى در بازگشت به ايران مى كند و با رئيس سازمان امنيت برساى گفت و گو مى كند تا با نصيرى در مورد بازگشت وى به ايران صحبت كند ولى نصيرى شرايط گوناگونى مطرح مى كند، گرچه او شرايط را مى پذيرد ولى در آخر نصيرى شرط مى كند كه بايد در خانه روستايى خود باشد و دو نفر ماءمور مراقب او باشند و چنانچه كسى از جلو خانه وى عبور كند كشته خواهد شد. با اين شرط حاج آقا مصطفى منصرف مى شود.
حاج آقا مصطفى همراه پدر بزرگوارش سه شنبه 13 مهر ماه 44 ش از تركيه به عراق تبعيد مى شوند و روز جمعه 23 مهر 44 وارد نجف اشرف مى گردند.
رژيم شاه از حركات مردم بعد از تبعيد امام به تركيه به وحشت افتاده بود، زيرا هسته هاى مبارزاتى كانونهاى گرم فعاليت عليه حكومت گشته بود و از جمله اين حركتها ترور حسين على منصور بود كه شهيد بخارايى در دادگاه موقع بازجويى و محاكمه علنا اعلام مى كند: " وقتى شما مرجع تقليد مرا از كشور تبعيد مى كنيد، من هم شما را از اين جهان تبعيد مى كنم ."
براى جلوگيرى از حركات فراوان و خاموش كردن آتش قهر مردم تصميم گرفت امام را به نجف تبعيد كند و چنين نماياند كه چون آنجا حوزه علميه است حضرت امام خود براى درس و بحث آنجا رفته و خيال مى كرد چون مراجع فراوانى در نجف وجود دارد امام تحت الشعاع قرار خواهد گرفت و در بين آن مراجع نمى تواند قد علم كند.
حضرت امام پس از ورود به نجف از آنجايى كه رژيم مطالبى را به حضرتش ‍ نسبت مى داد، تعدادى از افراد علماء نسبت به ايشان حساسيت بدى داشتند، و امام با توجه به اين حساسيتها، اقدام به تشكيل بيت و دفتر نكرده و حتى در اوايل شهريه هم پرداخت نكردند.
در چنين شرايطى حاج آقا مصطفى نقش جالبى ايفاء كرد، ايشان در مجالس ‍ علمى علما شركت با سؤالات و اشكالهاى خود محيط درس و اذهان استادان و طلبه ها را به خود متمايل مى كرد و اين سؤال براى همه آنها پيش مى آمد كه اين كيست كه در مباحث اين چنين با تبحر و قوت وارد مى شود. نمود علمى حاج آقا مصطفى موجب جلب افكار به سمت امام شد.
پس از اينكه ايشان با اين كار خود افكار را متوجه اين كانون نهفته كرد به امام اصرار كرد كه درس را شروع كند؛ امام چون در معقول بيشتر تبحر داشتند اگر اصول را شروع مى كردند بيشتر جلوه داشتند ولى براى اينكه چنين توهمى پيش نيايد كه ايشان خواسته اند چيزى را عرضه كنند كه مورد توجه واقع شوند، درس فقه را شروع كردند يكى از مستشكلان زبده در درس ‍ ايشان ، شهيد حاج آقا مصطفى بود كه زياد بحث و جدل مى كرد و با كار خود، از يك طرف اشكال كردن را رونق مى داد و از طرف ديگر اعلميت امام را ثابت مى كرد.
علاوه بر اين از نظر حفاظتى نيز بسيار با هوش و فعال بودند، يكى از طرحهاى شهيد بزرگوار اين بود كه براى حفاظت جان امام كه هم رژيم ايران و هم رژيم عراق از ايشان ناراضى بودند اين بود كه بايد عده اى از طلاب و شاگردان روحانى حضرت امام آموزش نظامى ببينند و حفاظت جان امام بر عهده خود شاگردان حضرت باشد كه در همين رابطه تعداد زيادى از ياران امام در نجف و لبنان دوره هاى نظامى ديده و از سال 1355 ش . به طور كامل حفاظت جان امام والا را بر عهد گرفتند.
و مورد ديگرى كه بر هوش و ذكاوت سياسى شهيد مصطفى دلالت دارد اين بود كه بختيار به عراق سفر كرد و از اهدافش ملاقات با حضرت امام بود تا از حيثيت امام و آبروى او براى ادامه مبارزات خودش بهره گيرد و لذا به هر قيمتى كه باشد مى خواست با امام ملاقات نمايد، در اين ميان حاج آقا مصطفى با تجربه و هوش و استعداد فراوانى كه داشت كه چنين دسيسه اى اطلاع پيدا كرد و مى دانست كه افتادن در اين گونه دامى موجب رفتن آبروى روحانيت و امام است به همين سبب به شدت با ملاقات امام مخالفت كرد.
امام و حاج آقا مصطفى كه از تركيه با فشار حكومت ايران و عراق تبعيد مى گردند حضرت آيت الله پسنديده را در حضرت امام چگونگى ورود به بغداد و نجف را اينگونه بيان مى كند:
بعد از تركيه به بغداد مى روند، در بغداد (آن هارا) در خيابان رها مى كنند و مى گويند خودشان بروند يك ماشين كرايه كنند كه به كاظمين يا جاى ديگرى بروند.
بعد از اينكه اينها به بغداد مى رسند خبر به يكى از علماى كربلا مى رسد ايشان موقعيت خيلى خوبى داشت به علماء و مردم اطلاع مى دهد و جمعيت زيادى براى استقبال امام به نجف مى برند، در تمام ميدانها جمعيت استقبال كننده بود.
حاج آقا مصطفى در عراق نيز از مبارزه دست نكشيد. فعاليتهاى ايشان سبب شد كه در 21 خرداد 1348 ش . به دنبال برانگيختن آيت الله العظمى حكيم بر ضد رژيم بعث ، دستگير و به بغداد برده شد، و رئيس جمهور وقت (حسن البكر) به او هشدار داد كه اگر مردم را بر ضد اين رژيم تحريك كنيد و با مخالفان رژيم عراق روابط داشته باشيد ناچار تصميمى درباره آنان مى گيريم كه موجب ناراحتى پدرتان شود و جالب اين كه همين تهديد را سپهبد نصيرى در سال 1342 ش . كرده بود.

پرواز به سوى ملكوت

ترس در حكومت ايران و عراق از فعاليتهاى شهيد حاج آقا مصطفى عاقبت باعث شد كه تهديدشان را عملى كنند و تصميمى را كه گفته بودند به انجام رسانند و شب يكشنبه اول آبان 1356 ش . مصطفى را در حالى كه 47 بهار از عمرش مى گذشت به طرز مشكوكى مسموم و به شهادت رسانند.
مرحوم حاج سيد احمد خمينى درباره شهادت وى مى گويد:
" آنچه مى توانم بگويم و شكى در آن ندارم اين كه ايشان را شهيد كردند، زيرا علامتى كه در زير پوست بدن ايشان ، روى سينه ايشان ، روى سر و دست و پا و صورت ايشان و هم چنين لكه هاى بزرگ حكايت از مسموميت شديد مى كرد و من شكى ندارم كه او را مسموم كردند، اما چگونه اين كار صورت گرفته نمى دانم ولى همين قد مى توانم بگويم كه ايشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه اى شركت كردند كه در آن جا بعضى از ايادى رژيم پهلوى دست اندركار دادن چاى و قهوه مجلس بوده اند."

پيامدهاى شهادت

شهادت حاج آقا مصطفى درست مثل زندگى او ضربه اى مهلك بر حكومت ستم شاهى بود، خون او بود كه گروههاى مردمى را به حركت در آورد و جرقه انقلاب زده شد و بر خلاف تصور رژيم و با شنيدن خبر شهادت حاج آقا مصطفى بازار نجف تعطيل شد.
جنازه شهيد توسط ياران و شاگردان در روز اول آبان به كربلا برده شد. در اين مراسم جمعيت انبوهى شركت كردند، بيش از هفتاد دستگاه ماشين جنازه را به كربلا بردند و بازگرداندند.
شهيد سيد مصطفى را با آب فرات غسل دادند و در محل خيمه گاه حسين عليه السلام كفن كردند و پس از طواف در حرم حضرت سيد الشهداء عليه السلام و حضرت عباس عليه السلام ساعت 7 بعد از ظهر به نجف اشرف بازگرداندند.
روز دوشنبه دوم آبان (10 ذيقعده ) جنازه آن شهيد حدود ساعت 9 صبح از مسجد بهبهانى (واقع در بيرون دروازه نجف ) با شركت انبوهى از علما و فضلا، طلاب ، كسبه ، اصناف و ساير اهالى نجف اشرف به طرف صحن مطهر علوى تشييع شده و در مقبره علامه حلى دفن گرديد.
امام در مسجد بهبهانى حضور يافت و پس از مكث كوتاه و خواندن فاتحه با گامى استوار و قامتى آراسته به خانه برگشت و در مراسم تشييع و خاك سپارى شركت نكرد.
در كشورهاى ديگر نيز از جمله پاكستان ، افغانستان ، عربستان ، كويت ، بحرين ، قطره ، لندن ، اروپا، آمريكا، كانادا، هند و سوئد مجالس عزادارى و در بعضى جاها تظاهرات صورت گرفته و سيل تسليت از نقاط مختلف جهان به طرف نجف سرازير شد.
در ايران نيز مردم مجلس عزا برپا كردند و پس از سالهاى ، نام خمينى را شنيدند و خطبا و سخنرانان در منابر نام امام را بر زبان راندند. اولين مجلس ‍ ختم از طرف جامعه روحانيت مبارزه تهران و علماى تهران در مسجد جامع برگزار شد كه انبوهى از جمعيت در آن شركت داشتند، آقا طاهر اصفهانى ، خطيب مجلس بود كه در بهت و سكوت و تاءثر فوق العاده حضار سخن گفتند. و هر بار كه نام امام خمينى را مى برد فرياد صلوات پياپى آن جمعيت فشرده لرزه بر اندام بيگانه پرستان مى انداخت .
مجلس بزرگداشت شهيد حاج آقا مصطفى نيز در مسجد ارك از طرف شهيد بهشتى ، مطهرى ، مفتح منعقد گرديد و آقا دكتر حسن روحانى از امام خمينى و نقش موثر ايشان در بيدار جوامع اسلامى و مبارزه با ايادى استعمار و شخصيت علمى حاج آقا مصطفى سخن گفتند.
حوزه علميه قم نيز تعطيل و شهر قم سر تا سر سياه پوش شد و از طرف آيات عظام گلپايگانى ، مرعشى و ساير مراجع ، مجالسى ترتيب داده شد. و بدين ترتيب دشمن كه براى خاموش كردن صداى حاج آقا مصطفى او را به شهادت رسانده بود، اينك با سيل بنيان كنى روبرو گرديده ؛ سيلى كه از مجالس فاتحه حاج آقا مصطفى آغاز گرديد و با رشادتهاى قهرمانان 19 دى 1356 ش . در قم و مجالس چهلم آنان در تبريز، اصفهان ، يزد و مشهد، خروشان تر شد و سرانجام حكومت ستم شاهى را در هم كوبيد و بساط عدل را گسترد.
در آخر از باب تبرك وصيت نامه شهيد را پايان بخش مطالب خود قرار مى دهيم .
"فكر مى كنم قبلا وصيتى كرده باشم ولى على اى تقدير وصى خود را پدر بزرگوار خود اولا و در مرتبه بعد مادر و مخدره حليله و برادر احمد است بعد از اقرار بما جاء به النبى الاعظم صلى الله عليه و آله جميع كتابهاى خود را در اختيار حسين قرار مى دهم به شرط آنكه تحصيل علوم قديمه كند در غير اينصورت به كتابخانه مدرسه آقاى بروجردى در نجف اشرف تحويل دهند چه آنكه نوعا از وجوه تحصيل شده و خلاف احتياط است كه ارث برده شود، چيز ديگر هم ندارم مگر بعضى مختصر است آن هم ديگر احتياج به گفتار ندارد."
 

ارسال شده در مورخه: 1-8-1396